
هر بازاریاب میداند که داستانسرایی برای ساختن یک برند مؤثر نقش اساسی دارد – نوعی از برند که دوستداشتنی میشود و تقریباً در شخصیت خود متمایز میشود. نوع برندی که مصرف کنندگان در سطحی عمیق تر از تمایل آنها به خرید محصولات با آن ارتباط برقرار می کنند. اما هر چه برند بزرگتر باشد، پیوند دادن همه جزئیات به داستان برند دشوارتر است.
و وقتی ادغام ها و اکتساب ها وارد روایت می شوند، داستان می تواند به سرعت تیره و تار شود. آیا داستان برند توسط پیامهای شرکت چتر خورده میشود؟ آیا منشأ یک برند زیبایی مستقل زمانی که آن برند مستقل متعلق به کسبوکاری با اهداف بزرگتر و عملیات داخلی پیچیدهتر است، بیربط میشود؟
متأسفانه، پاسخ اغلب مثبت است. وقتی با برندها کار می کنم یک کار را انجام می دهم خیلی تحقیقات بازار، و من می بینم که این چرخه بارها و بارها اتفاق می افتد: